آیا باید در انتخابات شرکت و یا باید آن را تحریم کرد؟ گفت و گو با فرخ نگهدار از کوشندگان سیاسی
انتخاب میان بد و بدتر تا به کجا
هربار که انتخابات مجلس شورای اسلامی و یا ریاست جمهوری در شرف برگزار شدن است این پرسش قدیمی مطرح میشود: آیا باید در انتخابات شرکت و یا باید آن را تحریم کرد؟ و یا با چه هدفی باید در انتخابات مشارکت کرد؟! مشارکت کنندگان در انتخابات را میتوان به دوبخش عمده تقسیم کرد: گروهی که میخواهند میان بد و بدتر انتخاب کنند و از بدتر شدن وضعیت عمومی درجامعه ایران پیشگیری کنند و بخشی که سنتا نیروهای وفادار و هوادار جناح های متفاوت حاکمیت در جمهوری اسلامی اند؛ به زبانی دیگر آراء بخشی از مشارکت کنندگان ایجابی و آراء بخشی دیگر سلبی است. تحریم کنندگان هم باتحلیل هایی مثل ” مشارکت ما در انتخابات به نظام حاکم مشروعیت میدهد”؛ ” صندوق رای کشک است”؛ “رئیس جمهور از قبل مشخص شده است”؛ و یا “در ساختاری که رئیس جمهور و مجلس کاره ای نیست چرا باید در انتخابات شرکت کرد!” و استدلالاتی از این قبیل سرانجام انتخابات را تحریم میکنند. به مناسبت درپیش داشتن دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری و پنجمین انتخابات شوراهای شهر وروستا که همزمان در ایران برگزار خواهد شد درصددیم که سلسله گفت و گوهایی را پیرامون تحریم انتخابات و یا مشارکت در آن ارائه دهیم. در اولین برنامه با فرخ نگهدار از کوشندگان سیاسی قدیمی در انگلیس گفت و گو میکنیم.
آقای نگهدار! آیا اساسا با این تقسیم بندی که در مقدمه بحث داشتم
توافق دارید؛ و اگر دارید شما جزو کدام دسته از مشارکت کنندگان اید؛ رای سلبی میدهید یا ایجابی؟
مقدمه شما و تقسیم اقشار ایرانی به کسانی که رای ایجابی یا سلبی میدهند و کسانی که رای نمیدهند با واقعیت نزدیک است و من با آن همسویی دارم. بحث من از حدود بیست سال پیش وقتی که ما به دوم خرداد 76 نزدیک میشدیم با تعدادی از فعالین سیاسی، تحلیلگران و ناظران صحنه انتخابات این بوده که اگر آن بخش سلبی و آن بخش تحریمی تصمیمات درست بگیرند، میتوانند برنتایج انتخابات تاثیرات مطلوب تری داشته باشند؛ و اگر از شرکت امتناع کنند و وزن نیروهای ناراضی و معترض به جمهوری اسلامی در صحنه انتخابات کاهش پیدا کند، این کاهش عملا به سود نیروهایی است که فاصله بیشتری با مطالبات، خواست ها و انتظارات مردم ناراضی و مخالف جمهوری اسلامی دارند و بنابراین کنترل بدست آنها خواهد افتاد؛ درنتیجه روزگار درتمام کشور (نه فقط برای بخش های ناراضی) تیره تر خواهد شد. از این نظر بنابرتجربه دریافته ام که باید انتخابات را جدی گرفت؛ در انتخابات شرکت کرد و سعی کرد نیروهایی که با آرمانها، اهداف، خواستها و مطالبات بخشهای ناراضی جامعه ما پیوند بیشتری دارند، با تقویت آنها اولا مانع شد که تندروها و کسانی که به سرکوب خشن معتقدند از قدرت دورتر بشوند و روی رفتار سیاسی بازیگرانی که حلقه های مشترک با مطالبات مردم ناراضی، منتقد و مخالف جمهوری اسلامی دارند، تاثیر مثبت بگذاریم؛ یعنی آنها را به سمت مواضع مطلوب تر و مثبت تر سوق دهیم. من فکر میکنم کمپین شرکت در انتخابات تا اینجا بیشتر فایده داشته تا کمپین عدم شرکت در انتخابات!
پس میتوان نتیجه گرفت که رای شما سلبی است و نه ایجابی؟
نه؛ یک تفاوت دارد؛ همان بیست سال پیش در رادیوی بی بی سی (با گردانندگی باقر معین) من و داریوش همایون بحثی داشتیم؛ ایشان معتقد بود رای به آقای خاتمی یک رای سلبی بود؛ یعنی رای اعتراضی به ناطق نوری و رای نه به آقای خامنه ای؛ من معتقد بودم که یک چشم انتظاری هم نسبت به آقای خاتمی در جوف رای مثبت به او هست و انتظاراتی از جمله اینکه فضای سیاسی نسبت به دوره رفسنجانی بازتر؛ و رابطه حکومتگران مثلا وزارت ارشاد، وزارت آموزش و پرورش یا بخشهای دیگری از نهادهای حکومتی با مردم و مراجعان بهتر بشود؛ یعنی بخش ای هم امیدواری است! رای مردم و یا کسانی که شرکت میکنند همه اش از سر غیض نیست؛ نمونه دیگر رای به آقای موسوی در انتخابات 1388 هست؛ وقتی آن انتخابات اتفاق افتاد رفتار آقای موسوی هم با رفتار او قبل از انتخابات متفاوت بود؛ نمونه دیگر آقای رفسنجانی است؛ او در دوره ای مظهر حاکمیت بود و در راس و اگر عده ای میرفتند و در انتخابات شرکت میکردند، رایشان سلبی بود؛ ولی همین رای سلبی در دوره بعدی حالت ایجابی پیدا کرد؛ یعنی حمایت از آقای رفسنجانی در دوران آخر حیاتش (منظورم رای مجلس خبرگان است) با این امید بود که این رای روی رفتار ایشان تاثیر بگذارد و برخی از مواضعی که ایشان اتخاذ کرده بود، این مواضع را بیشتر، بارزتر و موثرتر[جلوه بدهد].
باتوجه به تجربه ای که از چهار سال دولت آقای روحانی داریم و همچنین باتوجه به غیردموکراتیک بودن انتخابات جمهوری اسلامی تنها نامزدی که دربرابر شما قرار دارد حسن روحانی است؛ [البته] برای کسانی که میخواهند مشارکت کنند! بنابراین باتوجه به این امور انتظارات شما از حسن روحانی در چهار سال آینده چیست؟
در وضعیت مشخص فعلی که رقابت به احتمال زیاد بین آقای رئیسی و روحانی خواهد بود، فکر نمیکنم که رقابت به دور دوم کشیده بشود. درحالتی به دور دوم کشیده میشود که آقای قالیباف در راس قرار بگیرد؛ درصورتیکه او در راس قرار بگیرد باز هم جمع بندی دیگری دارم؛ اگر آراء آقای روحانی پنج برابر آقای رئیسی باشد، یا اگر رای آقای روحانی تقریبا مساوی آقای رئیسی باشد پیامی که این دوحالت برای جامعه ما دارد – برای کسانی که از این نظام زخم خورده اند؛ برای کسانی که میدانند آقای رئیسی چه کاره است- یک پیام بسیار متفاوت خواهد بود. در شرایطی که رای این دو نفرتقریبا باهم برابر شود، به دلیل ریزشی که در آراء آقای روحانی داریم، آنگاه اعتمادبنفس جامعه ناراضی ما و ترس آنها از آمدن رئیسی بسیار بالا خواهد بود؛ و اگر قدرت نمایی در این حالت صورت بگیرد که مثلا پنج برابر رای رئیسی رای به صندوقها به نفع روحانی ریخته شود، این به جامعه ناراضی شجاعت و جرئت میدهد.
ولی این بخش سلبی است؛ برگردیم به بخش ایجابی؛ انتظاراتی که شما از دولت روحانی دارید چیست؟
منظورم در این دوره مشخص است که حریف ما آقای رئیسی است؛ اگر جامعه ایرانی به این فکر باشد که بخواهد ثابت کند که اقای رئیسی شما پشتیبانی اجتماعی ندارید و نباید به صحنه سیاسی ورود بکنید؛ برای اینکه مردم از شما نه تنها ناراضی اند بلکه دلشان نسبت به شما خون است؛ اگر ما بتوانیم این پیام رسانی را بکنیم، این یک امید را ایجاد میکند؛ این سلبی نیست و ایجابی است؛ (آقای گنجی هم در مصاحبه ای همین را گفت) ایشان میگوید که میخواهند رئیسی را رئیس جمهور کنند شما بشتابید و جلو این کار را بگیرید. برداشتم از صحبت های ایشان این است که او به رای سلبی اعتقاد دارد که رئیسی رئیس جمهور نشود؛ اما بنظر من جامعه ایرانی از این سطح جلوتر رفته؛ بسیار بعید میدانم که رئیسی بدون توسل به وسائل غیرانتخاباتی بتواند برنده شود؛ اگر میخواهیم تاثیری بر نتایج انتخابات بگذاریم تناسب قواست یعنی مردم ببینند که مخالفان رئیسی چقدر رای دارند و طرفداران ایشان چقدر رای دارند.
اجازه بدهید این پرسش را از منظر دیگری با شما درمیان بگذارم؛ اگر مروری به سال 1376 تا به امروز داشته باشیم، طی این بیست سال اصلاح طلبان از بسیاری از مطالبات خودشان عقب نشینی کردند و دیگر نشانی از شعارهایی مانند جامعه مدنی، توسعه سیاسی و … در مطالبات انتخاباتی امروز نیست و شعارهای انتخاباتی اساسا با شعارهای 76 آقای خاتمی فرق دارد. با توجه به این عقب نشینی هایی که اصلاح طلبان طی این بیست سال اخیر کرده اند این پرسش همیشه قابل طرح هست که جامعه ایران تا کی قرار هست میان بد و بدتر انتخاب کند و کی ما به مرز انتخاب میان بد و خوب میرسیم؟
این پرسش ساده و صریحی است؛ سعی میکنم پاسخی درخور به آن بدهم. تلقی ای هست که ما مختار به میان بد و بدتر هستیم و خوب ای در اینجا وجود ندارد که ما رای خود را به نام آن “خوب” بدهیم. فرض میگیریم این فرض درست باشد که خوب ای در صحنه نیست. آن “خوب” به این علت درصحنه نیست که توازن قوای سیاسی در ایران اجازه حضور او را در جامعه نمیدهد. زمانی ما میتوانیم بین خوب و بد مختار باشیم که رای بدهیم که بخش خوب جامعه ما از نظر رای دهندگان یعنی کسانی که منتقد، ناراضی و معترض به جمهوری اسلامی و رفتارهایش هستند، آنقدر حضور و آنقدر قدرت داشته باشند که نتوانند از انتخابات حذفشان کنند. تا وقتی که از صحنه انتخابات به دلیل وجود نیروهای سرکوبگر در حکومت و توازن منفی قوا در سطح جامعه، بدیل مناسب از صحنه سیاست به دور نگاه داشته میشود، بازی اصلی این است که ما روی بازیگری که میتواند ظرفیت های خوبش را افزایش بدهد تا چه میزان میتوانیم روی رفتار او اثر داشته باشیم و تا چه میزان میتوان جلو بدتر را گرفت تا [او] به صحنه حاکمیت ورود پیدا کند. اگر ما این کار را نکنیم تا نیروی خوب مطلوب به صحنه سیاست ورود بکند، قدرتمند شود و بتواند حرف بزند، بسته خواهد بود. راه دیگری وجود ندارد. کسانی که نیروی خوب را از تاثیرگذاری به نیرویی که به زعم آنها بد محسوب میشود، خودشان را محروم میکنند و کنار میکشند اتوماتیک وار خود را برابر این سوال قرار میدهند که پس راه حل شما چیست!
البته تحریم انتخابات از منظری دیگر خود نوعی مشارکت در روند سیاسی است.
کاملا درست است؛ اگر قرار بود از نیروی بد دربرابر بدتر حمایت شود، وقتی بیست درصد به بیست و پنج و یا سی درصد میرسد، آن نیروی بد درمقابل بدتر شکست میخورد؛ بنابراین تحریم یک نیروی کاملا موثر سیاسی است. رفراندوم ترکیه را مثال میزنم. اگر یک ونیم میلیون بیشتر در انتخابات شرکت میکردند و انتخابات را تحریم نمیکردند، تاثیرسیاسی تعیین کننده ای درنتیجه انتخابات داشتند. بنابراین این بحث شما که نیروی تحریم کننده خودش یک نیروی فعال سیاسی است، کاملا درست است؛ ولی عمل سیاسی اینها منجر به تقویت نیروهای بدتر در حکومت خواهد شد و جامعه به سمتی میرود که نباید میرفت.
موافقان و مخالفان شرکت در انتخابات باید به این سوال جواب بدهند؛ اینکه در هیچ یک از بخش های اپوزیسیون سکولار جمهوری اسلامی- چه آن بخشی که اقدام به تحریم انتخابات میکند و چه آن بخشی که در انتخابات مشارکت میکند، گویا که یک پروژه مستقل سیاسی وجود ندارد. بصورتی که قادر نیست یک توازن قوایی (که شما به آن اشاره کردید) در جامعه برقرار کند؛ این پرسش را از شما که هوادار شرکت هستید درمیان میگذارم. اگر هواداران شرکت در انتخابات قادر بودند تا اهرم های فشاری را در دست خودشان داشته باشند و درطول چهار سال ریاست جمهوری این یا آن فرد همچنان “مطالبه محور” باشند، یک گونه ای میتوانستند تاثیر بگذارند؛ اما اینکه هرچهارسال یکبار در آستانه انتخابات فعال بشوند و به جامعه فراخوان بدهند که شما شرکت کنید گونه ای دیگر! آیا هواداران مشارکت در انتخابات (منظورم نیروهای سکولار است) اساسا دارای یک پروژی سیاسی مشخص، گویا و مستقل در جامعه ایران هستند؟
کاملا؛ اگر پروژه ها و استراتژی های هواداران عدم شرکت در انتخابات برای به نتیجه رساندن پروژه سیاسی خودشان را پشت ویترین بگذاریم؛ و از طرفی استراتژی مشارکت کنندگان را در جهت مقابل آن قرار دهیم، بوضوح روشن است که فقدان هرگونه تدبیر و تلاش سیاسی در بخش تحریم کننده به چشم میخورد؛ با اینکه روندهای سیاسی را بادقت دنبال میکنم تا امروز نشنیده ام که تحریم کنندگان پروژه سیاسی- اجتماعی مشخصی را داشته باشند. جز “شرکت نکنید” هیچ پیام، طرح و یا نقشه ای برای پیشبرد و پیگیری اهداف خودشان نداشته اند. البته بخشی از آنها روشن این پروژه را دنبال میکنند که مثلا به آقای ترامپ با منابع مالی -تسلیحاتی مراجعه میکنند و میگویند شما به ما کمک بکنید که ما مسئله مان را حل بکنیم. غیر از این کسانی که میگویند ما روش دیگری داریم؛ تاکنون این روش ترسیم نشده که من بعنوان یک فعال سیاسی آنها را طبقه بندی کنم.
اما [طرح] مشارکت کنندگان: از روزی که انتخابات انجام میشود و یک تغییری در جامعه ما بوجود می آید، مثلا وقتی که احمدی نژاد بعد از خاتمی آمد، بحث های سیاسی حول این موضوع متمرکز شد که دلائل شکست ما بعنوان جنبش اصلاح طلب و مخالف روش های اقتدارگرایانه چه بود؛ نقطه ضعف های ما کجا بود که ما در 84 شکست خوردیم؛ و چطور شد که در 88 به نتیجه نرسیدیم؟! از همان زمان پروژه های سیاسی تولید شد؛ و در سال92 ثمر داد. دو تغییر عمده براساس بحث ها و تحلیل ها (تلاش هایی که فعالین سیاسی معتقد به مشارکت انجام دادند و پی گرفتند) بوجود آمد. یکی اینکه پراکندگی در صفوف اصلاح طلبان تبدیل به ایده وحدت شد؛ یعنی با نامزد واحد باید رفت و اشتباه بود که پنج- شش نفری بخواهیم باهم رقابت کنیم؛ و از جانب طرف مقابل شکست بخوریم؛ دوم تجربه جنبش 88 که تاکید صرفا بر نیروی معترض، مخالف و منتقد جمهوری اسلامی است؛ ( برای اینکه ما بتوانیم تغییر ایجاد کنیم) این در توازن قوای فعلی افاقه و کمک نمیکند؛ کم است؛ ما را به گوشه رینگ میرانند، شکست میدهند؛ میرویم توی خانه هایمان و فقط اعتراض میکنیم به اینکه چرا ما را سرکوب میکنید؟! [با این شیوه] نمیتوانیم تغییری در قدرت ایجاد کنیم. بنابراین روی نیروهای حاکم باید کار کنیم؛ درون نیروهای حاکم میانه رو و تندرو شکاف درست کنیم؛ و سعی کنیم بخش میانه رو را از بخش تندرو جدا کنیم و بکشانیم به طرف ائتلاف با بخش اصلاح طلب و بخش تحول خواه در جامعه؛ ائتلاف اصلاحی را به ائتلاف اعتدالی -اصلاحی تبدیل بکنیم تا بتوانیم غلبه کنیم.
نکاتی را که شما بدرستی بر آن تاکید دارید مربوط به بخش اصلاح طلب خود حاکمیت هست که به هرحال از شکست خودش نتیجه گیری کرده و پروژه های جدیدی دارد و با جناح اعتدالی حاکمیت به ائتلاف رسیده؛ اما پرسش من متوجه بخش اصلاح طلب حاکمیت مثلا آقایان مصطفی تاجزاده یا محمد خاتمی نبود؛ بلکه سوال من متوجه آن بخش سکولار اپوزیسیون هست که درواقع تلاش اش گذار از جمهوری اسلامی است؛ اما فکر میکند که با تقویت جریان اصلاح طلب میتواند این شرایط را در درازمدت مهیا و بتدریج به نظمی سکولار-دموکراتیک تر گذار کند؛ پرسش من خطاب به این بخش است که به هر روی پروژه ای که این بخش اپوزیسیون بطور مشخص در دست دارد چیست؟ برای مثال آقای روحانی وعده هایی داده؛ ازجمله: آزادی زندانیان سیاسی-عقیدتی و رفع حصر از رهبران جنبش سبز و …؛ کدام اهرم فشار در جامعه ایران در دست شما وجود داشت که آقای روحانی را طی چهار سال اخیر پاسخگو بکنید که وعده هایی را که شما به مردم دادید چی شد؟
اینکه نیروهای سکولار و مخالف حکومت دینی در جامعه چه پروژه و نقشه ای دارند؛ یعنی تغییر نظام را در مقطع فعلی دنبال میکنند، چطوری میخواهند این فکر را از ایده به عمل دربیاورند برای من ناشناخته است و فکر میکنم برای من که قضایا را از نزدیک دارم دنبال میکنم ناشناخته باشد؛ منهای آن بخشی که معتقد به دخالت یک نیروی خارجی اند که اموراتشان بگذرد؛ بجز اینها بقیه چنین نقشه ای ندارند. اگر داشتند من بادقت دنبال میکردم که ببینم آیا این در شرایط فعلی امکان اجرایی دارد یا ندارد؛ چون این نقشه عرضه نشده، بنابراین من نمیتوانم درباره آن اظهار نظر کنم. شما میتوانید این سوال را از این بخش داشته باشید. من معتقد به تحولات در درون جمهوری اسلامی ایران هستم. به سوال شما برمیگردم که چطور وعده هایی را میدهند و عمل نمیکنند؛ پاسخ شما به اینها چیست؛ اگر وعده ها به نتیجه نرسید چه واکنشی باید داشت؛ آقایان روحانی و خاتمی بدون حمایت نیروهای منتقد، معترض و مخالف جمهوری اسلامی به حکومت نمی رسیدند؛ آنها نیروی مستقل خود را به اندازه ای که پیروز شوند، ندارند. آنها با کمک ما مخالفان و معترضان جمهوری اسلامی میتوانند پیروز شوند. از بیست میلیون رای که به نام آقای خاتمی و یا هیجده میلیون رای به نام روحانی که به صندوق ریخته شده، اگر شمارش شود، مشارکت کننده های اصلی بخش های ناراضی جامعه ما هستند که معترض به حکومتند و رفتار حکومت را هم قبول ندارند. این رای بنظر من توانمند، موضوع ، مسئله و ارزشمند است؛ هم از نظر آقای روحانی هم از نظر اعتماد بنفسی که تلاش میکنیم درخودش درست کنیم. هرچقدر روحانی و حامیانش را بیشتر متوجه کنیم که تکیه شما روی رای ماست؛ اگر شما به مطالبات ما رسیدگی نکنید رای ما را از دست خواهید داد. به همان میزان آنها را بیشتر به این سوق میدهیم که به مواضع ما نزدیک تر و مصرتر بشوند.
اما مشکل اینجاست که وقتی شماها رای میدهید این رای را نه مشروط میکنید و نه مکانیزمی را درنظر میگیرید که بتواند از این رای مشروط دفاع کند؛ برای مثال وقتی آقای احمدی نژاد بر سر کار باشد، هر اتفاقی به حساب دولت اوست؛ اما هنگامی که آقای روحانی بر سر کاراست، این اتفاقات به حساب ضعیف بودن قدرت آقای حسن روحانی در حاکمیت شمرده میشود.
آن اتهام ها که “همه آتیش ها از گور احمدی نژاد درمیاد”، این نه منصفانه است نه واقع بینانه؛ بخش های پنهان قدرت مثل همین رئیسی وجود دارد که آن پشت احکام اعدام را سال 67 صادر کرده و به اجرا گذاشته و حالا هم درصدد هست که دوباره قدرت را بگیرد و این دامنه کشتار را افزایش بدهد؛ جامعه سکولار ایران توانسته گام ها و پیروزی های معینی در این جامعه بوجود بیاورد، تغییرات ایجاد کند و قدرتی که میخواست سرکوب کند، مهارش کند؛ فکر نمیکنم ایده آل ها و نظرات آقای رئیسی ( که در سال 67 که دستور آن قتل ها را داد) تا امروز زیاد تغییر کرده باشد؛ ولی امروز ما می بینیم به دلیل مقاومت و به دلیل تلاش هایی که در جامعه صورت گرفته، حتی بخش هایی از حکومت اخیرا به صدا درآمده اند (تاجزاده و مطهری و…) که این قتل ها چه بوده؛ وقتی آقای احمد منتظری آن نوار را بیرون داد، واکنشی در مجلس و بخش هایی از دستگاه روحانیت دیده شد بطوریکه حاکمیت مجبور شد که حکم 19 سال محکومیت ایشان را بردارند و او را آزاد کنند؛ نوعی حمایت به دست آمده؛ یعنی نه دیگر این حکومت میتواند مثل سال 92-91 “میکونوس” و یا قتل های مخالفان را سازمان بدهد؛ نه میتواند قتل های زنجیره ای را تکرار کند و نه میتواند اعدام های 67 را تکرار بکند؛ فکر نمیکنم ماهیت آن کسانی که این کارها را میکردند تغییر کرده باشد؛ بلکه تناسب قوا در جامعه تغییر کرده است. “چون نیک بنگری پر خویش در آن می بینی”. این اتفاقات را نیروهای مخالف و معترض در جمهوری اسلامی دارند درست میکنند؛ راه ما برای رسیدن به آن آماج ها و قله های بلندی که پیش روی ماست، یک شبه نیست؛ نمیشود با یک “کن فیکون” تمام آن ایدا آل ها را روی زمین پیاده کرد. قدم به قدم باید پیش رفت. باید سنجید کدام قدم را برداریم تا جلو برویم؛ و کدام قدم را در شرایط فعلی نمیتوانیم برداریم. ولی برای اینها باید سرمایه کافی فراهم شود؛ این سرمایه ذره ذره جمع میشود؛ وانگهی دریا شود؛ ولی هنوز ما تا دریا فاصله داریم.
دستاوردهای مثبت دولت حسن روحانی- طی چهار سال اخیر- در عرصه های مختلف سیاست داخلی، فرهنگی و یا اقتصادی چیست؟
مهمترین اش حل مسئله مناقشه هسته ای است.
اما برجام سیاست خارجی است.
بهیچوجه قبول ندارم که این سیاست خارجی است؛ برنامه هسته ای برنامه ای بود که تمام عرصه های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ما را زیر چنبره نفوذ خود گرفته بود؛ اصلا این تحلیل دقیق و درست نیست که برجام یعنی سیاست خارجی؛ برجام یعنی نان شب؛ یعنی رابطه ایران با غرب؛ یعنی مسافرت کردن یا نکردن؛ یعنی حمله نظامی بشود یا نشود؛ یعنی اقتصاد ما فلج شود یا نشود؛ یعنی روزگار ما دست سپاه و امنیت و قاچاقچی ها باشد یا نباشد؛ این چه صحبتی است که ما برجام را به حاشیه برانیم! وقتی که مناقشه هسته ای بود، مخالفان و معترضان میگفتند که حکومت با این برنامه ایران را به روز سیاه نشانده اند. حال که تمام شده، گفته میشود که این سیاست خارجی بود؟!
در عرصه حقوق بشر و سیاست داخلی چطور؟
همه عرصه های اجتماعی تحت تاثیر برجام قرار گرفته اند. تصورم این است که دولت روحانی یک تجربه بزرگ را دارد برای مردم ایران ملموس میکند؛ و آن اینکه آیا ما قادریم روند سیاسی را بر روند امنیتی-نظامی غلبه بدهیم؟! قدرت سیاسی را از صندوق رای بیرون آوریم یا از لوله تفنگ؟! این روندی که از سال 92 به این طرف آغاز شده، دارد بتدریج جلو میرود. من امیدوارم با شکست سنگین نیروهای امنیتی-نظامی که در راس شان آقای رئیسی است؛ و آن روش های چماقدارانه امثال قالیباف، بتوانیم شهامت و اعتمادبنفس را در تمام اقشار جامعه ایرانی بیشتر تسری بدهیم بطوریکه برای حل و فصل مشکلات جامعه به راه حل های سیاسی متکی شویم و[بدانیم که] صندوق رای پاسخگوست؛ یک نکته را اضافه کنم؛ چند وقت پیش آقای رئیسی تصویر همسرش را درشبکه تلگرام به نمایش گذاشت؛ وقتی آقای روحانی کتاب خاطراتش را می نویسد، زمانی که از خواهرش صحبت میکند عکس شوهر خواهرش را به متن اضافه میکند؛ این مربوط به 15 سال پیش بود و عکس همسر آقای روحانی را کسی هنوز ندیده؛ این نشانه آن است که جنبش زنان و تحولی که درجامعه دارد پیش میرود حتی در سیاهترین سوراخ-سنبه های جمهوری اسلامی هم دارد نفوذ و آنها را رونمایی میکند. این تحول در بطن جامعه دارد جلو میرود. این تحولی که در زیر پوست جمهوری اسلامی دارد اتفاق میفتد همان قطره قطره هایی است که درحال جمع شدن است و میتواند ما را به راه آزادی، راه باز و راه دریا رهنمون کند؛ راههای دیگر را من هنوز نمیدانم به کجا میرسد و چگونه [است]؛ منظورم نیروهای سرنگونی طلب هست.
تشکر برای شرکت شما در این گفت وگو؛
خیلی ممنونم از سوال های چالشگرانه شما!